تفسیر کردن در داستان:
پاتریشیا های اسمیت، برای بیان موضوعی و یافتن نمونه ای، تمام داستانهایی را که در سال گذشته در مجله معمایی الری کویین خوانده جستجو می کند، اما دچار تعجب و کمی افسردگی می شود
پاتریشیا های اسمیت، برای بیان موضوعی و یافتن نمونه ای، تمام داستانهایی را که در سال گذشته در مجله معمایی الری کویین خوانده جستجو می کند، اما دچار تعجب و کمی افسردگی می شود
چون پی می برد با وجود اینکه در یک سال گذشته همه آنها را خوانده است، چیز چندانی از آنها در ذهنش باقی نمانده است. به جز بهترینشان که درباره یک شکارچی است که می پذرید دنبال حیوان ناشناخته ای بگردد که منطقه را به وحشت فرو برده است، شکارچی در کمال شگفتی با یک خرس بزرگ و پیر روبرو می شود که زخمی است و پنجه هایش کنده شده و حتی نمی تواند برای رفع گرسنگی یک ماهی بگیرد. شکارچی از روی ترحم به آن خرس شلیک می کند.قصه داستان از نظر پاتریشیا جدی و تکان دهنده است و معتقد است که پایان این داستان است که به داستان ارزش بخشیده و آن را به یاد ماندنی و در ذهن او حک کرده به همین دلیل مجله ای که این داستان در آن چاپ شده را پیدا می کند و پایان داستان را بار دیگرمی خواند :
((باید بر می گشتم به دره و برای اینکه ترس مردم بریزد. بهشان می گفتم که آن حیوان عجیب را کشته ام، اما باید این را هم می گفتم که جسدش توی رودخانه افتاد و نتوانستم شناسایی اش بکنم. چون الان دیگر می دانستم. نوع بشر به حیوانات عجیب و غریب وافسانه بافی و اسطوره و قصه های قدیمی نیاز دارد تا ترس های بیرون از وجود خودش را به شکل مادی مجسم کند تا بتواند با شجاعت و امید با آن ها بجنگد.این عجیب ترین حیوانی است که آدم می شناسد)).
پاتریشیا تصمیم می گیرد این تکه از این داستان را برای نمونه و نشان دادن مساله تفسیر و اینکه اتفاقا تفسیر در اینجا مفید واقع شده در همین کتاب استفاده کند، و می خواهد در کتابش شرح دهد که این تکه اگر چه تفسیر نویسنده تلقی می شود و کمکی به کنش داستان نمی کند، اما دارای فکر است. به همین خاطر به داستان وقار و اهمیتی می بخشد که در غیر این صورت فاقدش بود و همچنین در ادامه توضیحاتش می خواهد بگوید که این تفسیر همان چیزی است که این داستان را از همه داستانهای دیگر که در مجله چاپ شده بود متمایز کرده است.
پ ن : کی جرات داره چیزی رو توداستانش مستقیم تفسیر کنه ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر