رمان اعترافات نویسنده نیست. بلکه کاویدن زندگی بشری در دامیست که جهان نام دارد.
میلان کوندرا همچنین معتقد است که شخصیت های رمانها و داستانهایش امکانات تحقق نیافته وجود خودش اند. شاید این شخصیت ها از مرزهایی عبور کرده اند که او نکرده است، بنابراین کنجکاوی او در زندگی و شرایط شخصیت ها در واقع جستجویی در خود و تلاشی برای شناخت انسان است.
کوندرا به شیوه معمول رئالیستی به شخصیت هایش نمی پردازد. به تاریخ مشخص و روانشناسی شخصیت ها توجهی ندارد، او در خلق موقعیت ها وشخصیت ها دست به ایجاز می زند و این ایجاز این شخصیت ها و موقعیت ها را به تمثیلی همیشگی و بی زمان تبدیل می کند و به این وسیله مفاهیمی را مطرح می کند که قابل تعمیم به کل تاریخ بشر است.
کوندرا به قول خودش تمایلی به تولید توهم واقعیت ندارد، بنابراین سعی ندارد یک چیز را در تمامیتش و از همه جوانب واقعیش به تصویر بکشد چرا که معتقد است رمان هستی را می کاود نه واقعیت را. و هستی آنچه روی داده است نیست، هستی عرصه امکانات بشری است. هر آنچه انسان بتواند آن شود، هر آنچه انسان قادر به واقعیت بخشیدن به آن باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر