سامرست موآم معتقد بود سواحل آفتابی فرنچ ریویرا جان می دهد برای آدمهای مشکوک: استخر پارتی، مواد مخدر، شیشه های شامپاین و دلبری های شبانه. هر کس به ملاقات اش می رفت، از میزان انحطاطش حیرت می کرد.موآم روابط عاشقانه فراوان داشت، این جنس و آن جنس هم سرش نمی شد.
از آنجا که آدم مشهوری بود، هیچ کس دعوت اش را بی پاسخ نمی گذاشت. الیوت رودیارد کیپلینگ، وینستون چرچیل به دیدارش به فرنچ ریویرا رفتند و از دیدنش مات و متحیر ماندند. از نظر ویرجینیا وولف، موآم پا به سن گذاشته، با پوستی که به خزنده ها می مانست، همان موقع ها هم شبیه مرده ها به نظر می رسید و نوئل کاوارد نمایش نامه نویس اسم اش را گذاشته بود: ((مارمولک شهر اُز)). اما نکته اینجاست که موآم حتی در قیاس با معاصران و درخشان اش، جوزف کنراد و رابرت لویی استیونسون، هم یک سر و گردن بالاتر بود.
او پیش از سی سالگی چهار نمایشنامه نوشته بود که هر چهارتا هم زمان در تئاترهای لندن روی صحنه بود و حتی در اوان چهل سالگی رمان معروفش ((پایبندی های انسانی)) را هم نوشته بود و سالها بعد در داستانهای آشِندِن شخصیتی خلق کرد که به گفته ایان فلمینگ الهام بخش او شد برای خلق شخصیت جیمز باند. همه می دانستند موآم نابغه است وتحت تاثیر استادش، اسکار وایلد. مشکل موام هم مثل استادش زندگی خصوصی بی پروایش بود. موآم از همان وقت که به عقل رسید، می دانست به هر دو جنس تمایل دارد. شخصیت زن ((پایبندی های انسانی)) را بر اساس شخصیت مرد جوان لاقیدی نوشت که نویسنده را در کل پاریس و لندن خوار و خفیف کرده بود و همان قدری را هم که از قلب نویسنده جوان باقی مانده بود در هم شکسته بود.موآم ثروتمند بود، مشهور بود، افسونگر بود، و خوش قیافه، اما خوشبخت نبود و برای دست یافتن به این خوشبختی با روابط مخفیانه چپ و راست همه چیزش را به خطر می انداخت. عطش اش سیری ناپذیر بود. به هر جوان خوش بر و رویی که سر راه اش سبز می شد، پیشنهاد می داد و دست و دلبازانه خرج اش می کرد. روزی یکی از دوستان موآم به جوان بالرینی که به او جواب رد داده بود گفت، ((اگر کار را انجام بده و فردا یک قوطی سیگار طلای کارتیه هدیه بگیر)) موآم که برای عروسی گریس کلی دعوت شد،
از ایان فلمینگ هم دعوت کرد با همسرش به او ملحق شود. این بار این موآم بود که از زندگی خصوصی آدم دیگری چشم هایش گرد شد. یک روز که به خانه برگشت، یک کپه حوله خیس کف حمام اش پیدا کرد. معلوم شد فلمینگ عادت دارد همسرش را در اوج با حوله های خیس کتک بزند. این صحنه نشان داد او تنها نویسنده ای نیست که از این ماجرا جویی ها سیرمونی ندارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر