چرا محاکمه کافکا را خواندم ؟

نشان دادن و گفتن در محاکمه کافکا:
توی تاکسی (ژوزف ک) به یاد آورد که متوجه رفتن سرپرست و پلیس ها نشده بود – سرپرست حواس او را از سه کارمند بانک پرت کرده بود و حالا کارمندهای بانک باعث بی توجهی او به سرپرست شده بودند. این حالت نشان می داد که ک چندان حواس جمعی ندارد ...

فرانتس کافکا
محاکمه
نشان دادن و گفتن در محاکمه کافکا:
توی تاکسی (ژوزف ک) به یاد آورد که متوجه رفتن سرپرست و پلیس ها نشده بود – سرپرست حواس او را از سه کارمند بانک پرت کرده بود و حالا کارمندهای بانک باعث بی توجهی او به سرپرست شده بودند. این حالت نشان می داد که ک چندان حواس جمعی ندارد و تصمیم گرفت در این باره بیشتر دقت به خرج دهد. مع ذلک گردنش را چرخاند و از شیشه عقب خودرو خم شد تا اگر بتواند سرپرست و پلیسها را ببیند. ولی برگشت و بدون اینکه سعی در دیدن کسی بکند گوشه صندلی تاکسی با خیال راحت تکیه داد...
نشان دادن و گفتن در محاکمه کافکا یکی از دلایلی است که باید بخاطرش این رمان را خواند، اینکه ببینیم چطور نشان می دهد و کی و چرا چیزی را که نشان داده مستقیما می گوید. حواس پرتی شخصیت (ژوزف ک) را نشان می دهد و در اینجا مستقیما می گوید که (این حالت نشان می داد که ک چندان حواس جمعی ندارد) و باز دوباره حواس پرتیش را نشان می دهد و در کل رمان نشان می دهد که حواس پرتی چیست؟ و چه بر سر شخصیت می آورد و جاهایی هم که لازم بداند مستقیما می گوید.
میلان کوندرا معتقد است شیوه ای است کافکا به واسطه آن من شخصیت را در می یابد،کاملا نا متناظر است، او نه به مناسبت ظاهر جسمانی شخصیت نه به مناسبت زندگی نامه اش نه به مناسبت اسمش و نه به مناسبت خاطرتش، تمایلاتش، و عقده هایش بلکه به مناسبت اندیشه درونی شخصیت در می یابدش، اندیشه درونی یا تفکراتی که منحصرا به موقعیت و شرایط زمان حال معطوف است، اینکه به فوریت چه باید بکند؟ یا به قول مندنی پور به آن شخصیت توجه می کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر